دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

قرار ملاقات

قرار بعدی


تالار مردگان


اولین پنجشنبه ای که نیستم


نه گل


نه گلاب


نه خیرات


تو را می خواهم


که پای هیچ یک از قرارها نیامدی....


"کریم رجب زاده"

به حریم خلوت خود شبی چه شود نهفته بخوانیم( هاتف اصفهانی)


به حریم خلوت خود شبی چه شود نهفته بخوانیم
به کنار من بنشینی و به کنار خود بنشانیم
من اگر چه پیرم و ناتوان تو ز آستان خودت مران
که گذشته در غمت ای جوان همه روزگار جوانیم
منم ای برید و دو چشم تر ز فراق آن مه نوسفر
به مراد خود برسی اگر به مراد خود برسانیم
چو برآرم از ستمش فغان گله سر کنم من خسته جان
برد از شکایت خود زبان به تفقدات زبانیم
به هزار خنجرم ار عیان زند از دلم رود آن زمان
که :نوازد آن مه مهربان به یکی نگاه نهانیم
ز سموم سرکش این چمن همه سوخت چون بر و برگ من
چه طمع به ابر بهاری و چه زیان ز باد خزانیم
شده‌ام چو هاتف بینوا به بلای هجر تو مبتلا
نرسد بلا به تو دلربا گر ازین بلا برهانیم

بغض سنگین مرا دیوار می فهمد فقط


بغض سنگین مرا دیوار می فهمد فقط


جنگجویی خسته از پیکار می فهمد فقط


زندگی بعد از تو را آن بی گناهی که تنش


نیمه جان ماندست روی دار می فهمد فقط


سعی کردم بهترین باشم،نشد درد مرا


غنچه ای پژمرده در گلزار می فهمد فقط


غیر لیلا رنج مجنون را نمی فهمد کسی


آنچه آمد بر سرم را یار می فهمد فقط


ای گلم هر کس که محوت شد مرا تحقیر کرد


حس عاشق بودنم را خار می فهمد فقط


حرف بسیار است اما هیچ کس هم درد نیست


تشنه ی یک لحظه دیدار توام... حال مرا


روزه داری لحظه ی افطار می فهمد فقط


"مهدی نور قربانی"