دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

بازو به بازوی هم


بازو به بازوی هم ، در خیابان روانیم

باچتری از عشق ، در زیر باران روانیم

ماراچه پروای توفان و بیش وکم ِ آن

مرغابیانیم و بربال ِ توفان روانیم

گر بشکند پای مان ، در خم راه ، غم نیست

این راه را ما به پای دل و جان روانیم

درمان گیرد فریب صلاح وسلامت

کز جان خود دست شسته به میدان روانیم

با شور ما ، عزم دیوارها برنتابد

بانگ نی ایم و به سوی نیستان روانیم

خورشید در ماست تابان و ما این سفر را

با آفتاب درخشان ِایمان روانیم

ما را چه پروای ظلمت که تا عشق با ماست

با خضر تا چشمه ی آب حیوان روانیم

رد می شویم از فراز سر صخره و سنگ

بربال سیمرغ و فرش سلیمان روانیم


"حسین منزوی"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد