دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

فالگیر


در نقش ها تو را ندید فالگیر

تو میان جانی

نه درون فنجان...

فالگیر گفت که همه چیز تمام شده!

تمام فنجان ها را می شکنم

و بعد از این

در کاسه ی دلم قهوه می نوشم....


"گلاره جمشیدی"

ساعت


با ساعت دلم،وقت دقیق آمدن توست

من ایستاده ام،مانند تک درخت سر کوچه

با شاخه هایی از آغوش

با برگ هایی از بوسه

با ساعت غرورم اما

من ایستاده ام،با شاخه هایی از تابستان

با برگ هایی از پاییز

هنگام شعله ور شدن من هنگام شعله ور شدن توست

ها... چشم ها را می بندم

ها... گوش ها را می گیرم

با ساعت مشامم-اینک- وقت عبور تن توست


"محمدعلی بهمنی"

کلام در

همین دیروز بود

که غنچه ها باز شدند

و تو در را گشودی

این ساعت ریزش برگ هاست

هنوز در تکان می خورد

شنیدی؟

باید خیلی عاشق باشی

تا کلام در را بشنوی


"تقی خاوری"

ماه همیشه بدر نیست


ماه همیشه بدر نیست

گاهی هلال می شود مانند ابروی تو

گاهی تمام می شود

بدر تمام من

من که تاب خانه ی تاریک ندارم

کاری بکن که ماه همیشه در گوشه ی آسمان کامل بتابد

کار تو نیست می دانم اما کاری بکن

من تاب خانه ی تاریک تر از قلب خود ندارم

که همیشه منزلی برای تو فراهم دارد


"شایان محمدی"

آرزو....


بادها

حضورت را

از همه ی سمت ها می پرسند

دزدهای دریایی

آنچنان محو تو می شوند

که جزایر یاقوت و مرجان

از یاد می رود

همه ی نقشه های جهان

تنها در کف دست های توست

الهه ی بی قرار


"شهرام پور رستم"